پانته آپانته آ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

برای دخترم

سوال این روزای پانی در جستجوی خالق

سلومممممممممم دیروز اومدی کنارم آروم روی زانوانم نشستی و با چشماتی قشنگت زل زدی به چشمام وپرسیدی :مامانی جونی شما منو از کجا گرفتی؟ گفتم :یعنی چی مامان ؟ پانی: میگم از کجا منو خریدید اووردید اینجا من:عزیزم تو رو خدا به من و بابایی هدیه داده گلم پانی:آها پس خدا منو درست کرده خوشکل کرده بعد داده به شما تا بابا مامان من بشین منم دختر خوب شما بشم من: آره گلم میدونستی خدا خیلی دوست داره و عاشق بچه هاست پانی:مامانی جونی خدای مهربون و قشنگ کجاست من:بوست میکنم میگم همه جا پانی:مامانی فکر کنم بیشتر تو آسموناست چون از همه بزرگتره .مامانی یک روز بریم ببینمش بهش بگیم دوسش داریم گلم چه زود این سوالا به...
1 آذر 1391

سلطان تنهایم حسین

سلام ای غرابت تنهایی       نمی دونم از کجا شروع کنم...آخه هم می خوام از خودم بگم هم از شما... اما با اجازه اول از خودم می گم...من محرم که نزدیک می شه یه جورایی دلم می گیره...دلم تنگه نوحه خونی ها  می شه..تنگ هیئت های عزاداری...دلتنگ می شم..دلتنگه زنجیر زدنا...سینه زنی ها..اشک های پاک پیر و جوون..نذری ها...تکیه ها..نوحه خونا...سیاه پوشا.. وقتی پیرهن مشکی تنم می کنم..وقتی به احترام عزای امام حسین آهنگ گوش نمی دم حس قشنگی بهم دست می ده.. وقتی گوشه ی دنجی واسه خودم گیر میارم و با صدای حزن آلود مداح آروم اشک از چشمام جاری می شه ته دلم یه َآرزوی کوچیک می کنم... وقتی عطر قیمه ها...
1 آذر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد